جنون گاوی BSE
تاریخ: 2 خرداد 1399, 00:45جنون گاوی BSE))
ظهور جنون گاوی (BSE) در انگلیس در اواخر دههی 1980 و اوائل 1990 ضربهی قابل توجهی بر دامداران، دولت، دامپزشکان و حتی صنعت گردشگری انگلیس وارد آورد. باور بر این است که اولین مورد از BSE در 22 دسامبر 1984 در ساسکس انگلیس اتفاق افتاد. حیوان مبتلا اشتباهاً مبتلا به کرم یا مسمومیت با جیوه تشخیص داده شد و 3 ماه بعد تلف شد. تا آن وحله از زمان، انگلیس عاری از بیماریهای عفونی تشخیص داده شده بود، که جزیره بودن آن نیز به این امر کمک میکرد. درسال 1986، بيماري رسماً توسط وزارت کشاورزي، شيلات و غذاي انگليس به عنوان انسفالوپاتي اسفنجي شناخته شد، اما نتايج تشخيص بيماري به مدت 18 ماه فاش نشد. ابتدا باور بر اين بود که اين مورد يکي از اندک موارد بروز جداگانه است که توسط مادهاي شيميايي ايجاد گرديده است. هر چند، تا اواخر 1986 هفت مورد ديگر از بيماري مشاهده شد. اين بيماري جديد مهلک، مسري و عصبي بوده و عامل ايجادکنندهی آن را در مغز، شبکيه چشم، طناب نخاعي، ايلئوم، برخي گانگليونها و مغز استخوان حيوانات مبتلا شناسايي کردند.
اطميناني که اروپا به صنعت پرورش گاو خود داشت در سال 1987 در هم شکست زماني که معلوم شد انگليس مرکز يک اپيدمي جديد گشته است: يک انسفالوپاتي اسفنجي مسري(TSE) (دانلي و همکاران، 1999). TSE در ديگر حيوانات شناخته شده بود اما هيچ نوع درمان يا اقدام پيشگيرانهاي براي آن شناسايي نشده بود، فقط بطور حتم ميدانستند که عامل محيطي قوي در آن نقش دارد. کشتار گلههاي گوسفند مبتلا به TSE، گوسفندهاي اسکراپی و تهيهی مجدد دام، بيماري را از بين نبرده بود که همچنان سالهاست در برخي گلههاي گوسفند در سطوحي پايين باقي مانده است. به همين دليل، گمان بردند که بازيافت پودر گوشت و استخوان گوسفندها سبب انتقال TSE بين گونهها و به گاو شده است. زماني که مشاهده کردند که بافت مغزي گاوهاي مبتلا به BSE حاوي فيبريلهاي مربوط به اسکراپی است که از پروتئين پرین ساخته شده است، اين فرضيه تقويت شد. بخصوص گمان بردند که عامل مبتلاساز به دليل ظهور وسيع و ناگهاني بيماري بين مزارع پخش گرديد (امروزه مشخص شده است که گوسفند نيز به اسکراپی مبتلا ميشود و بيماري بطور خود بخودي در آن ايجاد نميگردد).
تحقیقات آشکار ساخت که صنعت کشتارگاهی، روشهای خود را تحت نظر MAFF تغییر داده بود، که شامل حذف استون از فرآیند استخراج چربی از لاشه و کاهش دمایی که استخراج چربی در آن صورت میگرفت میشد. این روشها به این منظور معرفی شدند تا هزینههای انرژی کاهش یافته و خطرات کمتری متوجه کارگران کشتارگاهها گردد. اگر چه موارد متناقضي وجود داشته که گاوهاي مبتلا به BSE ظاهراً پودر گوشت و استخوان نخوردهاند، اما در حال حاضر به نظر ميرسد که منشاء بيماري حقيقتاً همين بوده است. دليل آن گلیکوفرمهای پرین هستند که براي هر دو بيماري مشابه بودند. اغلب گاوها احتمالاً در سال 82/1981 زماني که گوساله بودند مبتلا شده بودند. تغيير ديگري که در اين زمان درصنعت پرورش گاو رخ داد استفاده گسترده از ارگانوفسفاتهاي سيستميک فعال بود که بر پشت گاوها ريخته شد تا پشه چهچههزن را نابود کند، گمان ميرود اين پشه سبب انتقال بيماري از گوسفند به گاو ميشود.
در سال 1988 وزارت کشاورزي، شيلات و غذاي انگليسBSE را بيماري اعلام کرد که در صورت مشاهده بايد گزارش میشد و تغذيهی هر گونه پروتئين نشخوارکنندگان را به نشخوارکنندگان ممنوع کرد. امروزه جاي سؤال است که آيا اين واکنش در برابر خطر انتقال گستردهی بيماري کافي بود، چون در آن زمان ميدانستند که انواع زيادي از حيوانات ميتوانندTSE را از گونههاي ديگر بگيرند ولو اينکه انتقال آن بين گونهها به راحتي انتقال درون گونهاي نباشد. پودر گوشت و استخوان در صنعت خوراک گاو در حدود 40 سال بود که استفاده ميشد و در اواخر دههی 1980 ساليانه حدود 13000 تن پودر گوشت و 5000 تن پودر استخوان توسط صنعت فرآوري از انگليس صادر ميشد. در نتيجه، بيماري ظهور پراکندهاي در ديگر کشورها داشته اما گزارش اين موارد محدود بوده است. که دليل آن خسارت آشکاري است که چنين مواردي ميتوانند به صنعت پرورش گاو يک کشور وارد آورند.
در هيچ کجا همچون انگليس شدت اين خسارت احساس نشده است. در حقيقت، مبالغه نکردهايم اگر بگوييم اين بيماري بقاي دولت وقت را به خطر انداخته بود، دولتي که باید مسير حساسي را بين نابودي صنعت پرورش گاو انگليس و محافظت از جمعيت انگليس در برابر ابتلا به بيماري طي میکرد. بطور مکرر دولت وقت در تلاش براي کاهش بدگماني عموم اعلام میکرد که خوردن گوشت گاو خطري ندارد. وقتي مشخص شد که بدگماني جامعه با اين اطلاعيهها برطرف نشد، در سال 1989 جدا کردن کله پاچه و بافتهاي عصبي را در کشتارگاهها اجباري کرد و اين اقلام بطور مؤثري از زنجيرهی غذايي انساني خارج شدند. چندين دانشمند بالا مرتبه مکرراً اخطار کرده بودند که اين عمل کافي نيست و درهمان سال اتحاديهی اروپا رأي به ممنوعيت صادرات گوشت گاو انگليس داد، چون باور بر اين بود که همچنان مقداري مادهی بيماريزا به زنجيرهی غذايي انسان ميرسد. ممنوعيت کله و پاچه و ضايعات خوراکي گسترش يافت و در سال 1994 پس از اينکه عوامل بيماري پس از انتقال از طريق دهان در گوسالهها مشاهده شد، تيموس و رودهها نيز شامل اين ممنوعيت گشتند. درسال 1996 کشتار انتخابي آغاز گشت و بيش از 60000 حيوان بالاتر از 30 ماه از 160000 گاوي که باور ميرفت مبتلا هستند کشتار شدند که اگر دولت در ابتداي بحران اقدامات کنترلي بهتري را انجام ميداد مجبور نبود به خاطر انتقال عمودي بيماري و گسترش آن در ميان اکثر مزارع انگليس چنين هزينهی گزافي را بپردازد.
در همان سال گونهی جديدي از بيماري کراتزفلد–جاکوب (nv-CJD يک انسفالوپاتي اسفنجي نادر که جمعيت انساني را تحت تأثير قرار ميدهد) در انگليس شناسايي شد و زماني که این دو بيماري بر روي موش الگوهاي مشابهي از گليکوزولاسيون و رفتار نشان دادند، چندين دانشمند ظهور آن را به اپيدمي BSE ربط دادند. ازسال 1996 ساليانه 10 تا 20 مورد nv-CJD مشاهده شده است. هر چند، در حال حاضر مشخص نيست که آيا اين افراد دروهی کمون خيلي کوتاهي داشتهاند، حساسيت بيشتري داشتهاند يا مقدار بيشتري از عامل بيماريزا دريافت کردهاند.
افزايش نگراني از انتقال بيماري به انسانها منجر شد اقدامات شديدتري براي کنترل گسترش آن صورت گيرد. درسال 1988 دولت انگليس استفاده از پروتئين نشخوارکنندگان را در جيرههاي نشخوارکنندگان ممنوع کرد. در سال1994 اين ممنوعيت پروتئينهاي تمام پستانداران را شامل شد و درسال 1996 ممنوعيت نه تنها نشخوارکنندگان بلکه تمام حيوانات مزرعه را در برگرفت. در اين محدوده زماني مشاهده شد که ميتوانBSE را با تزريق عامل بيماري به داخل مغز برخي پستانداران و از طريق دهاني به برخي ديگر (گاوها، گوسفند، بز، سمور و موش) بطور آزمايشي انتقال داد. کمتر از یک گرم از مغز گاو مبتلا از طريق مسير دهاني ميتواند سبب ابتلا به بيماري گردد. اين مقدار براي گوسفند و بز بطور قابل توجهي کمتر است. انتقال طبيعي بيماري به گربههاي خانگي، نشخوارکنندگان و گوشتخواران وحشي که در بند بودند صورت پذيرفت. از آنجايي که اين اپيدمي از سال 1987 تا 1988 به طول انجاميد، با نگاهي به گذشته در مييابيم که بسياري از اين اقدامات خيلي دير و خيلي ناکافي بودهاند.
اگر شيوع BSE در انگليس طي دهههاي 1980 و 1990 براي دستاندرکاران صنعت پرورش گاو يک درس داشته باشد، آن است که شيوع بيماريها تهديدي دائمي براي ادامهی حيات اين صنعت ميباشد. در هر زمان، شيوع گستردهی يک بيماري ميتواند سبب قطع حمايت دولت از دامدار شده او را دشمن جامعه گردانده و بازار محصولات خود را نيز از دست بدهند. این بيماري ضربهای که به صنعت دام انگلیس وارد کرد دیرپای و بسیار قابل توجه بود، که نهایتاً سبب صلب اطمینان و قطع حمایتهای دولت شد.
کشورهای دیگر از قبیل ژاپن، کانادا یا ایالات متحده، که تنها یک یا دو مورد از بیماری را داشتند، کاهش اساسی در فروش گوشت گاو و صادرات متحمل شدند، این منجر به میلیاردها دلار هزینه شد و بر اقتصاد بسیاری از ملل دنیا تأثیر قابل توجهی داشت. در ایالات متحده در سال 2003 وجود تنها یک مورد از بیماری سبب کاهش درآمد دامداران به میزان 5 تا 8 درصد در طی 4 سال متعاقب آن شد. پس از شیوع این بیماری بسیاری از کشورها روشهای اجباری شناسایی حیوانات را اعمال کردهاند تا مبدأ گوشتهایی که در فروشگاهها موجود است مشخص باشد، همچنین در کشتارگاهها بطور تصادفی گاوها از لحاظ بیماری آزمایش میشوند. شاید هرگز نتوان دامنه صلب اطمینان عموم از گوشت گاو را بطور کامل متوجه شد. مصرف گوشت گاو نه تنها تا حد 50% در برخی کشورها کاهش یافت بلکه عموم مردم از کاربردهای گسترده محصولات دامی، مثل پیه و ژلاتین، در سراسر صنایع غذایی آگاه شدند که سبب نگرانیهای بیشتر و تجدید نظر در عادات غذایی آنها شد.
لینک کوتاه مطلب: https://mehreganroshd.com/?newsid=23